Details
Nothing to say, yet
Details
Nothing to say, yet
Comment
Nothing to say, yet
خربر که به حسدگار رفتم خاندهی عروس سرزی رزی بوشده اند دخترشان را به من بوده اند چون به شغل بر در امدهی داشتیم و به خانه و ماشین در امریکا نفر هم عمولان صحبت کرده با من حسدا ازدواج می کنیم دیگر آخر خفته دوست دکترم به من به راستوران خوخم رفتیم