black friday sale

Big christmas sale

Premium Access 35% OFF

Home Page
cover of Audio_Esmaeilion_letter
Audio_Esmaeilion_letter

Audio_Esmaeilion_letter

Mahsa AminiMahsa Amini

0 followers

00:00-12:30

Reading the letter that Hamed Esmaeilion wrote on January 30, 2023. Woman Life Freedom #MahsaAmini

Audio hosting, extended storage and much more

AI Mastering

Transcription

چهل و چهار سال پیش در این روزها هیچ بزرگ از پله های یک هواپیما دست در دست مهماندار فرانسوی پایین آمد تا سلسله زهاکیان را پایه به بزارد. او سلانه سلانه از پله ها بی حیجان پایین می آمد و می دانست در سایه خود داست بزرگی را پنهان کرده است که نماد بی واسطه مرگو نیستیست. او می آمد تا دشن زیر گردن ایران بگذارد. ایران برای او جز مشتی خاک نبود که باید به پای شریعت زانو بزند. ایران برای او بیش از چند کوه و دریاچه و کبیر نبود که به فضل الهی و با نفس حق نایب امام زمان سر به راه خواهد شد و قدم در راه اسلام خواهد گذاشد. ادهی از مردم او را خواسته بودند. دنیا بر آمدن او توافق کرده بود. چه می شد کرد؟ مترجمان سیاس ایده محتمگانده ایران را به رسانه های قربی فروخت بودند و سکوت هیولا وش او که در نفس های امیق ترساورش پنهان بود در برخی انگار رؤیه نجاد دهنده را زنده کرده بود. او نجاد دهنده نبود. او تیامبر دوران نبود. او تصویر مخدوشی در ماه نبود. او حتی پیر مرد وحشت انگیز روی اسکناف ها هم نبود. او گوکن بیسود و بیمایی بود که بیل به دست قول خودش برای آباد کردن گورستان ها راهی ایران شده بود. حال بنگرید اگر گورستان ها انروز در گوشه و کنار ایران دیده می شدند حال در هر آرامگاهی در دنیا گوره یکی از قربانیان او و اخلافش پیداست. از سنندج تا تورنتو، از زاهدان تا لندن، از تهران تا پاریز، از تبریز تا بون، از مشهد و اسفهان و شیراز تا لوسانجلس و آمستردام. گفته بود قدرت نمی خواهم، خلایه گمان کرده بودند، تنها رهبری برنوی را براهده می گیرند. اما آخوندها که در مجلس خبرگان بر تحت نشستند، چنان قانون اساسی نوشتند که او نتنها رهبر ما ایرانیان شد، نتنها قیم تمامشی ایان دنیا خانده شد که او را رهبر مسلمین جهان خاندند. از روز نخست، رو بازی کرده بود، اما ادعی همچنان او را می ستودند. او گفته بود با کشید، واضح و آشکار گفته بود با کشید، اما انگار کسی نمی شدید. قبلهانی هم بعدها پیدا شدند تا انقلاب خمینی را خوشوند پرهیسترین انقلاب معاصر به خانند. بر هر کس لقبی گذاشت و دستور کشتن داد، گفت تا قوتیست و بکشید، گفت سواکیست و بکشید، گفت کرد تجزیه طلبست و بکشید، گفت بهایی زندگهست و بکشید، گفت ترکمن تودهیست و بکشید، گفت زندانی سیاسیست و بکشید، گفت دویسنده ملحدست و بکشید، گفت شاعر کومونیسست و بکشید، گفت همجنس باز منحرفست و بکشید، گفت بکشید و بکشید و بکشید، گفت تیر خلاص بزنید و بزنید و بکشید، بوی خون در هوا پیچید، بوی خون بعدها در بوی گازاییل کامیونها، در دود کارخانه ها و در عرق تن کارگری که موزش را نمی گرفت پیچید، بوی خون مند و مندنی شد، او مرده بود، اما کرکسهایی که نام شهرشان را یدک می کشیدند، چون اکبر رفسنجانی و علی خامنهی و احمد خمینی و بسیاری دیگر زنده مانده بودند، تا مرد ریگ راه شرور را عبدیت ببخشند، پیش از مرگ کلنگ بارگاه عظیم مدفن متعفنش را زمین زده بودند، پاستار جماعت په تک لباسی از جنازه او بود، تا به چشم بکشد و کمی انترفتر والده اینی بر گور گمشده یک جوان تازه خاک شده خود مویه می کردند، نوهی هم پس انداخته بود تا بعدها برای هر زیارت نامه بنویسد و هر از گاهی به رفیق شکلاتی از زنگ بزند که رفیق، امروز ست دفعه دیگر را هم کشدند، آیا وقتش نیست بیشتر از قبل از آقا حلالیت به طلبین؟ کشدن راز مندگاری شد، سالها گذشته بود، اما کشدن در خوی آنها باقی منده بود، ممکن از قیافه بخی گوریل های بهمن پنجا هفت را مشاتگران به حیعت میمون های تزینی در آورده باشند و ممکن از بخی گمان کرده باشند که دوران سازندگی و اصلاحات برما گذشته است، اما کشدن همچنان حاکم بلا منازع دوران جدید باقی منده بود، گور در گور، از خاوران تا مازندران، از خوزستان تا خراسان، از کردستان تا بلوچستان، از آزربایجان تا گولستان، شمال به جنوب، شرق به قرب، گور در گور مکرره شده بودیم، اما وقتی هزاران مادر سرگردان گورستان ها شدند، هلقه به گوشان کشتار، مقرور از آن همه خون که بردستانشان دلمه بسته است، امارت سپاه پاسداران را بالا می آوردند، اطلاعاتی ها همه بیزنسمند شده بودند، ماشین و خانه معامله می کردند و در فرنگ پیش از سشنه آجین کردن قربانی قهبه فرانسه می روشیدند، سرداران مشق تعمیق اموغ استراتجیک می کردند، افسران لوله توفنگشان را سیقل می دادند، آخونها امامه ها را کوچکتر می کردند و نقط فیلم می نوشتند، همه چیز حکومتی شده بود، آخوند حکومتی، ارتشی حکومتی، سلاخ حکومتی، تروریست حکومتی، حوزه حکومتی، فیلم ساز حکومتی، نویسنده حکومتی، هنر پیشه حکومتی، فوتبالیست حکومتی، بزن بردار حکومتی، کومیدیان حکومتی و مهاجر حکومتی. فرار می کردیم، اما برخی همچنان می گفتیم نه آن قدرها هم بد نیستند، کشته می شدیم، اما برخی همچنان می گفتند از قصد نزدند، همین که اعتراف کردن کار بزرگی بود، سلاخی می شدیم، اما برخی می گفتند عبایش خوش رنگ است، کلیدش خوش تراش است، مثل آن یکی بوی مستراح نمی دهد. چهل و چهار سال گذشت، اما خون بسیارانی که در دهه شست، در جنگ، در زندان، در دانشباه، در جنگل، در هواپیما، در خیابان، در کوه و در دریا ریخته شده بود، در خون محسا، دختری از سقد شکوفه کرد. زن، زندگی، آزادی، چون گلبرگی سرخ، بر عمامه های سیاه و درجه های تلایی سرداران رویده بود. دیگر کسی فریب نمی خورد، دیگر کسی نمی گفت نه، اصلاحشان خواهیم کرد، دیگر کسی نمی گفت منتظر نظریه ی پدشگی قانونی بمانیم، دیگر کسی نمی گفت ممکن از دادگاهشان عادلانه باشد، همه می گفتند باید بروند، همه می گفتند به جان آمده این، باید بروند. چهل و چار سال گذشت، اما در سال چهل و چهارم دنیا زیر پای ایرانیان لرزید. ما همه می دانیم چه می خواهیم و همه می دانیم چه نمی خواهیم. ما بسیاری از اشتباهات را تکرار نخواهیم کرد، اگر فقط به جنگیدن با دشمن مشترک فکر کنیم. امروز روز منازعه با یک دیگر نیست، ما ناگذیریم در کنار هم بیستیم، راه دیگری نداریم، با ناسزا و جنگیدن با یک دیگر به مقصود نمی رسیم. ما زیباترین بچه های جهان را در خاک گذاشته ایم و باید با آنها وفادار بمانیم. ما رقصنده های شورنگیز و صداهای پر از شور زندگی را به خاک سپرته ایم و باید به مرگشان معنا ببخشیم. اگر جمهوری خواهیم، اگر پادشاهی خواه، اگر از اقلیتها هستیم، اگر از اقوام، اگر از مهاجرین هستیم و اگر از مندگان در وطن، اگر راست و اگر چپ، اگر نویسنده، اگر معلم، اگر هنر پیشه، اگر برزشگار، اگر متدین، اگر بی خدا، همین ایک میدانی که جمهوری اسلامی برای ما زمین سختهی باقی گذاشت است و هزاران جنازه که در خواک کرده ایم. بسیاری از اشتباهات و گذشته تکرار نخواهن شد اگر منازعات سیاسی را به بعد سرنگون کردن معترک ابلیزوا گذار کنیم. انقلاب زن زندگی و آزادی موج در موج خواهد بود. ترس آفا رو بیشتر است و در گیری های بیدلی فقط موج های زدی را به تخلیل می اندازه. در کنار هم بیستیم خوف استقداد در آینده را از خود دور کنیم. ترس تگیری ایران را کنار به بذاریم. این ترس ها واقعیت ندارند. خیلی حرف ها داریم که بزنیم. از مشروط تا امروز راه درازی آمده ایم. و این سال می تواند سال مهمی باشد تا بچه های ایران روزی در سایه ایران آزاد، دمکراتیق و سکولار بزرگ شوند. بر سر حد درغن ها توافق کنیم و چاله دفن این جنازه پوسیده را بکنیم. تندیف پوشالی را برزمین بیان لازم و ایران را در برابر اسلام سیاسی دو پیروزی برسانیم. شدنیست. شدنیست و ما همه در یک آیه به سوی مرمی رانیم. کنور هم بمانیم تا سال چهل و پنجام به عنوان سال پایانی این حکومت منحوس در تاریخ بماند. شکریہ

Other Creators